ازپریدنهای رنگ وزتپیدنهای دل
عاشق بیچاره هرجا که هست رسوا میشود
مراباشمع نیست،نسبت درسوز
که اوشب سوزد ومن درشب وروز
گدازدجسم وگریدچشم ونالدجان وسوزد دل
ع عشق :یعنی عابد زیرا آدم وقتی عاشق میشه همه کارهای زشت وناپسند راکنارمی گذارد.
ش عشق یعنی شاعر زیرا آدم وقتی عاشق میشه طبع شعرگفتنش گل میکنه.
ق عشق یعنی قانع زیرا آدم به خاطرعشقش به همه چی قانع میشه.
نظرشما چی؟آیادرست؟
ازسربالین من برخیزای نادان طبیب
دردمند عشق اردارو به جز دیدارنیست
دیدارمعشوق دانی چه ذوق دارد
ابری که دربیابن برتشنه ای ببارد
تابه فراق رو کنم ،صبرمن وقرارکو
وعده وصل اگردهد طاقت انتظارکو
تابوده چشم عاشق درراه یاربوده
بی آنکه وعده باشددرانتظاربوده